-
شیر باید بود
سهشنبه 10 شهریور 1394 19:57
من تعجب می کنم .... از همین انسان که دارد نقش بازی می کند........ از شکافی سخت مابین بشر... از همین تنهایی مردانِ مرد.. می شوم گاهی چو موج .... پر تلاطم.. تا که شاید شوقِ دیگر آورم.. با دلیلِ آفتاب... هیچکس خاموش نیست... هیچکس در فکر نیست... شب سیاه... روز هم پیدا نمی گردد نگاه ....... خسته ام....... رنجیده ام .........
-
می سپارم دل خود را به تو ای مرغ قشنگ
جمعه 9 مرداد 1394 19:40
من سراسیمه به دنبال توام...... تو عزیزی..... تو برای دل بشکسته ی من..... قایقی آرامی !!! تو همان عشق منی.... تو همان نور قشنگی هستی.... که به دنبال تو هستم شب و روز !! می سپارم دل خود را به تو ای مرغ قشنگ.... تا که پرواز کنی.... تا که درعرصه ی خوبان جهان تک باشی ..... آری....... تک باشی ..... و سپس اوج بگیری ..........
-
کاروانی گم شده
جمعه 9 مرداد 1394 18:09
باز می آید صدا .... باز در قعر زمین ..... می رسد فریادها .... باز غوغا می کند اندیشه ها !!!! در مسیر دزدها ... کاروانی گم شده .... کاروانی سربلند .... کاروانی با سپاه ......... آری ...... من دیده ام .... جاده های سرفراز .... بر بلندای نگاه ........ خوب معنا کرده اند ..... می شود همچون دلیلی آشکار .... تا ثریا می دمد...
-
تندر خشمم....
جمعه 9 مرداد 1394 17:31
بال هایم تیر خورد !!!! خون چکید از بال هایم بر زمین ..... تندر خشمم .... بی محابا می پرم ... صلح را.......می دانم .. اما ........ جنگ را با دشمن ایران ... با دشمن این خاک ....... با دشمن این مردمِ خوب و عزیز بهتر از جانم .... می پسندم .... آری ...... می پسندم جنگ را .... من عقابم .... من نگهبانم ..... خوب می دانم چه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 مرداد 1394 22:34
-
من از آبادی مردان و شیرانم
سهشنبه 6 مرداد 1394 03:22
پرستوهای شهر ما چه زیبایند.... چه آزادند......... و زیر سقف یک خانه چه آرامند.... دلیران زود می فهمند..... که پای یک پلنگی در میان کار می باشد !!! من از آن روزهای خسته ی شهرم..... من از آبادی مردان و شیرانم... مرا در جنگ باید دید..... شغالان با نگاه من..... همه در اضطراب و سخت بی خوابند !!! من از مردان این شهرم..........
-
صدای باکری پیچیده در تاریخ
دوشنبه 5 مرداد 1394 15:17
تقدیم به شهید مهدی باکری ............................................................................. صدای باکری آمد !!! !!! نمی دانم کجا دارد تلاوت می کند قرآن........ ..... صدای باکری پیچیده در تاریخ...... ...... صدای باکری در قرن ها زیباست........ ... صدای باکری رمزی است طولانی......... ...... صدای پای...
-
مرگ آغاز بهارِ دگری است
پنجشنبه 1 مرداد 1394 04:59
مرگ زیباست !!!!! مرگ آغازِ خوشی های تمام بشر است........ مرگ دارد به همه می خندد !!!! مرگِ ما انسان ها ، شیرین است.... اما .....می بینم.... که پسِ هجرت یک انسانی...... دیده ها گریان است ...... به سر و سینه ی خود می کوبند.... روز و شب می نالند ........ وه چه این صحنه ی بد ، تکراری است !!! خشمِ خویشان ز همه بیشتر...
-
مادر....
پنجشنبه 4 تیر 1394 03:47
مادرم.................. حس عجیبی دارم !!!!!! سختی و رنج تو را... چون قانون.... میدانم !!!!!!!!! مهر زیبای تو را.... لطف بسیار تو را..... درس زیبای تو را...... همه را میدانم !!!! هجرتت غم بار است....... دوری از تو بخدا سخت شده..... همه روز.... کار من گریه شده ........... خاطراتت شده بغضی دائم ....... در گلویم !!!!! دست...
-
هر که پرواز کند او مرد است
پنجشنبه 4 تیر 1394 03:25
شغ ل من پرواز است آسمانی هستم با زمین هیچ ندارم کاری همنشین با نفسِ گرم و لطیف ابرم در جوار خورشید یا کنار ماه در یک شب زیبای بهار قصه ای شیرین را مینوازم با تار دیدنِ روی ستاره آسان گفتگو با باران و نگه کردنِ انسان به زمین چه صفائی دارد ! چه صفائی یاران ! زندگی روی زمین یعنی چه ؟ این همه ناله و بدبختی و ویرانی چیست؟...
-
شهدای عزیز روستای خواجه جمالی از توابع شهر خشت کازرون.........
پنجشنبه 4 تیر 1394 02:00
-
پای صدها مدعی را آه من زنجیر کرد
سهشنبه 26 خرداد 1394 03:35
خندۀ شیرین تو خوابِ مرا تعبیر کرد عاقبت بردرد بی درمان من تاثیر کرد روزهای سبز من رنگین نخواهد شد ولی پای صدها مدعی را آه من زنجیر کرد پنجه را در دامن باد سحر افکنده ام لاجرم طرح مرا آن بی وفا تفسیر کرد باد سردی می وزد بر شاخه های زرد من بی خبر این حاصل اندیشه را تکفیر کرد جلوه ای ازچشم تو همچون خزان شاعر است من...
-
زندگی چیزی بجز معنای چشمان تو نیست
سهشنبه 26 خرداد 1394 03:32
در میان جمع ِ خوبان تکیه گاهی دیده ام رازِ پیروزیِ خود را در نگاهی دیده ام زندگی چیزی بجز معنای چشمان تو نیست خوب را جای بدی ، من اشتباهی دیده ام عشقِ ما را یک قدم دانسته ای اما به جهل شعله را در زیورِ خالِ سیاهی دیده ام صورتی خوابم ربوده با دلیل آفتاب این دل سرگشته را هردم به راهی دیده ام دوست دارم وقت یاری با نوای...
-
غفلت از گل های زیبا آرزوی خارهاست
سهشنبه 26 خرداد 1394 03:29
ذوق ما با صحبت معشوقه ها گل می کند عشقبازی را ببین با غنچه بلبل می کند شادباش و بگذر از این روزگار بی وفا همچو کاری را که با ما عطر سنبل می کند در مسیر صاحب این خانه باید عشق کرد عاقبت با شیوه های ما تعامل می کند عقل را نسیان کند همراهی و در دام اوست آنکه دانا شد بدین فرصت تعقل می کند غفلت از گل های زیبا آرزوی خارهاست...
-
گفتن عین حقیقت آنچنان دشوار نیست
سهشنبه 26 خرداد 1394 03:28
غصۀ پنهانی من قابل انکار نیست آنچه می گویم برای گرمی بازار نیست سرزمینی خشک و تشنه در میان جنگلم سوختن با ساختن چیزی بجز پندار نیست دوستی با دشمنان ترفند عقل آدمی است گفتن عین حقیقت آنچنان دشوار نیست گفته ام هر کوچه را امشب چراغانی کنند تا ببینند کار ما جز با حریم یار نیست آخرین فصل دعائی ! انتظارت می کشم ای غزال...
-
در بهاران یاد سیمای جوانی خوشتر است
سهشنبه 26 خرداد 1394 03:26
گر بهاری دیگر آید می کنم با او صفا کاین زمستان از حسادت کرده با ما صد جفا شیوه ما مستی و طنازی و رقص گل است نیست عاشق در مسیر عشق بازی بی خطا صبر را باید که نذر صورت یاران نمود دارد این اندیشه با خود هم ثنا و هم دعا روز حیرت اشک های خویش را پنهان نما میزبان غم مباش ای حاصل جام بلا عزت و ناز است با هر کس که اینجا آمده...
-
به خونخواهی برادرانم
سهشنبه 26 خرداد 1394 03:22
تنگه ها را دوست دارم ......... چون عبور در لابلای آنها زیبا ست....!! بعضی وقتها ..... سه وجب با زمین فاصله میگیرم !!!!!! نمیخواهم رادارها مرا ببینند....... و در لایحه های بیابان ....... چنان پروازمیکنم...... که هیچگاه تصورنمی کنند که منم ........ و میخواهم ... هدف را غافلگیر کنم... به خونخواهی برادرانم.................
-
اندیشه نما بسیار در رسم مسلمانی
سهشنبه 26 خرداد 1394 03:14
اندیشه نما بسیار در رسم مسلمانی فصل است درون ما با آنچه تو میخوانی قاصد نکند کاری تا هجمه کنی شاید اینجا بشود آباد گر حال بر افشانی نزدیک نما خود را در وادی اندیشه تا صبر کند دشمن از آنچه نمیدانی خواهش بکن از مولا تا باز شود راهت این سلسله آخر شد با جنگ و پریشانی ماتم شده یک حربه ای صاحب انگیزه بسیار ببینی یار در موج...
-
ذره ای در خویش نگاه کن
سهشنبه 26 خرداد 1394 03:12
وعده هایت همگی بمب خیال .........!!!!! در مسیر طوفان .... سلسله ای بی حرکت ..... آرزوی گل سرخ ...... نقش ما این شده است .....!!!!!!!! نسترن......... یا همان شعر شقایق تنهاست........ غم این طایفه را خوب ببین....... چهره ها........... صورت کودک همسایه ما رنج آن مرد و زن خسته که بی تاب شدند دست آن پیر که بالا رفت...
-
زندگی مسخره ی دست همین آدم هاست
سهشنبه 26 خرداد 1394 03:05
زندگی یک بازی است تا بگوئی سخت است می کنم باز نگاهی به نگاه تو ولی راه بی برگشت است شده ام آلوده شده ام خسته از این عجز و نیاز خواهشی جانسوزم می شوم مثل نگاهی آغاز زندگی شوخی نیست زندگی سنگین است زندگی مسخره ی دست همین آدم هاست حاصل سادگی ما این است سخنم را بنویس شاید از روی وصال دگری ناگهان کهنه شود این همه پند چونکه...
-
تیغ دوران سالها زخمی نمودم جسم و جان
سهشنبه 26 خرداد 1394 03:01
فاش می سازم غم پنهان خود با مهربان تا شوم بار دگر چون دوستانش شادمان گرچه دادم هم جوانی و وجودم را به باد مستم از این بیع و خوش احوالی آن باغبان نیستم شرمنده از تاراج سیمای بهار سرکشم در پاکبازی با یقین از هر جوان شعله عشقم نگشته خاک و خاکستر ز خود تیغ دوران سالها زخمی نمودم جسم و جان درد من با چیدن یک گل نمی گردد دوا...
-
فتنه دیدم که دلم خون شده از دست زمان
سهشنبه 26 خرداد 1394 02:59
مشکل اینجاست که ما زود پریشان شده ایم غافل از درد خود و در پی سلطان شده ایم مونس و همدم ما نیست کسی جز اغیار حیف و صد حیف که ما بانی زندان شده ایم خلوت این شب و شبهای دگر نیست غمی پند ما هست همین نقطه که جبران شده ایم فتنه دیدم که دلم خون شده از دست زمان خواهشی نیست بجز درد که درمان شده ایم صبر در پیشه ما عامل هر عشق...
-
گوشه ی ویرانه ها گاهی سعادت می دهد
سهشنبه 26 خرداد 1394 02:57
عهد بستم وعده هایت را همه باور کنم دیگر از تردیدهای داوری کمتر کنم نیک خوئی پیشه کردم تا مگر ایمن شوم این حدیث عاشقی را چشمه ی کوثر کنم گوشه ی ویرانه ها گاهی سعادت می دهد شیوه ی معشوقه ها را پیش خود اختر کنم فیض خورشید است و گردش با صفای دوستان تا مگر با این فضیلت زندگی را سر کنم باز می آید چه خوش آواز یار دیگری تا که...
-
تخت شاهان همه خالی است ز مردان نکو
سهشنبه 26 خرداد 1394 02:49
مژدگانی بده بر نامه رسان صد گوهر که ندا آمده از ساحت مهر اکبر نقش خورشید نموده ست جهان را روشن بگذشتیم به لطفت همگی از معبر چه کسی اشک غریبان بدر آورد بگو؟ تا فرستم به دل دشمن آنها لشکر گرچه گردیده همه قصر طلائی روشن شرم خورشید زاین محنت دوران بنگر بی خبر خاطر ما را که چپاول کردند نیزه داران همه بنشسته به صدر کشور جام...
-
آنکه یاد ما کند گردد دعایش مستجاب
سهشنبه 26 خرداد 1394 02:47
آنکه یاد ما کند گردد دعایش مستجاب این حقیقت آمده از عرش بر آدم خطاب گوهری پاک است و مستغنی زمداحان شهر می درخشد بر خرابان جهان این آفتاب هاتف غیب و ندای عارفانه میرسد تا که برگردد دوباره سوی دیگر این عذاب قاصدی نیکو بیاید سوی درویشان ولی کو دل آرامی که حکمت را بیابد در شباب امتحانی بس بزرگ و گنج هم بی انتها میشود روزی...
-
چارۀ درد بشر امشب مشخص می شود
سهشنبه 26 خرداد 1394 02:40
کوچه های باغ بارانی است ، این هم فرصت است وقت اظهار ارادت ازطریق خدمت است لحظه ها را می شمارم تا غروب عاشقی گرچه این داد و ستد در پیش آنها زحمت است چارۀ درد بشر امشب مشخص می شود بی قراری هست ، اما تشنه یک همت است ناامیدی در مسیر ما ندارد جایگاه نقشِ کمتر دیدۀ او کاملا در خلوت است مقدم شبنم به روی برگ گل را پاس دار...
-
روزهایم شب شده در این بهار زندگی
سهشنبه 26 خرداد 1394 02:29
من عقابی تیز پروازم ولی گشتم شکار حکمتِ این قصه را خود هم نپرسیدم ز یار سختیِ ایام را هرگز نمی گویم به غیر هر چه بادا باد با این شیوه های کردگار داد از درد و عذاب و این همه رنجِ زیاد این طلا شاید ندارد هیچ مقداری عیار سهمِ من جز دردهای بی دوا چیزی نشد زین همه گل همنشین گردیده ام با تیغ و خار روزهایم شب شده در این بهار...
-
باز غوغا می کند اندیشه ها
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:58
باز می آید صدا.... باز در قعر زمین ..... می رسد فریادها.... باز غوغا می کند اندیشه ها !!!! در مسیر دزدها... کاروانی گم شده .... کاروانی سربلند.... کاروانی با سپاه......... آری...... من دیده ام .... جاده های سرفراز .... بر بلندای نگاه ........ خوب معنا کرده اند..... می شود همچون دلیلی آشکار.... تا ثریا می د مد در سازِ...
-
من از طایفه روزهای سخت این شهرم
دوشنبه 25 خرداد 1394 03:58
شب ها و روزهای زیبای بهاری میگذرند که ما از دامنه زاگرس به آنها نگاه کنیم تا رهروان خسته و سوسو های چراغ این راه به خدای ما ایمان بیاورند و آهسته در انبوه تفکرات ما را ببینند !!!!!! ! که .... همچنان به انتهای راه نگاه میکنیم تا دردهای بشر را و آلام نسل های غریب را مداوا کنیم !!! من از طایفه روزهای سخت این شهرم همان...
-
نام من تابع جزرِ خزر است
دوشنبه 25 خرداد 1394 03:48
شیرها را بنویس با قلم های ظریف......... تا بیاید به پیامی روشن و به یک نعره مستانه ی خود بگشاید قفسی!! خسته ام.............. نام من صدر قفس نام من شاهد این قصه ی تلخ نام من تابع جزرِ خزر است!!! آری...... نگرانم ..... نگرانم به خدا و به این معتقدم که یکی می آید.... سخنم راز بقاست اما.. تا دل شب به هوای دل تو زندگی...