اشعارم

اشعارم

پیرامون شعر و نثر موزون و خط و خوشنویسی ام
اشعارم

اشعارم

پیرامون شعر و نثر موزون و خط و خوشنویسی ام

می سپارم دل خود را به تو ای مرغ قشنگ


نتیجه تصویری برای مرغ عشق


من سراسیمه به دنبال توام......


تو عزیزی.....


تو برای دل بشکسته ی من.....


قایقی آرامی !!!


تو همان عشق منی....


تو همان نور قشنگی هستی....


که به دنبال تو هستم شب و روز !!


می سپارم دل خود را به تو ای مرغ قشنگ....


تا که پرواز کنی....


تا که درعرصه ی خوبان جهان تک باشی .....


آری.......


تک باشی .....


و سپس اوج بگیری .......


تو دراین گنبد زیبا و قشنگ...........

 

محمدرضا جعفری.............تیر 94

کاروانی گم شده


نتیجه تصویری برای کاروان


باز می آید صدا....


باز در قعر زمین .....


می رسد فریادها....


باز غوغا می کند اندیشه ها !!!!


در مسیر دزدها...


کاروانی گم شده ....


کاروانی سربلند....


کاروانی با سپاه.........


آری......


من دیده ام ....


جاده های سرفراز ....


بر بلندای نگاه ........


خوب معنا کرده اند.....


می شود همچون  دلیلی آشکار....


تا ثریا می دمد در سازِ ما....


لحظه های سخت ما......


در میان این همه مشتاقِ او...


می نویسد چشم زیبای تو را....


با همان یک قطره اشک !!!!!


با همان تدبیرها........


با همان آوازها....


با همان حالِ خراب


آری ..................


نقاش  می داند......چه باید کشید...........


محمدرضا جعفری—بهار 93  

تندر خشمم....


نتیجه تصویری برای شکاری باز


بال هایم تیر خورد !!!!


خون چکید از بال هایم بر زمین.....


تندر خشمم....


بی محابا می پرم...


صلح را.......می دانم..


اما........


جنگ را با دشمن ایران...


با دشمن این خاک.......


با دشمن این مردمِ خوب و عزیز بهتر از جانم....


می پسندم....


آری......


می پسندم جنگ را....


من عقابم....


من نگهبانم.....


خوب می دانم چه باید کرد....


با هر دشمن غدار.........


آری........................خوب می دانم....

 

محمدرضا جعفری....مرداد94

من از آبادی مردان و شیرانم


نتیجه تصویری برای پرستوهای مهاجر


پرستوهای شهر ما چه زیبایند....


چه آزادند.........


و زیر سقف یک خانه چه آرامند....


دلیران زود می فهمند.....


که پای یک پلنگی در میان کار می باشد !!!


من از آن روزهای خسته ی شهرم.....


من از آبادی مردان و شیرانم...


مرا در جنگ باید دید.....


شغالان با نگاه من.....


همه در اضطراب و سخت بی خوابند !!!


من از مردان این شهرم.......


و دشمن از تفنگم سخت ترسیده !!!!


ولی آماده باید شد.........


نباید زود باور کرد........


اگرچه دشمن از احوال ما آگاه گردیده !!!!


ولی ما تندر میدان ایرانیم !!!!


نمی آید صدای دشمن از این کوه .......


مرا این بزم آغاز است.........


و در این آسمان چون شعله ای سرخم....


و بیدارم.........


که اینجا سخت می باشد......


نجات شیری از دست ستمکاری !!!


مرا باید بخوانی...


تا بگویم قصه ی مرغان عاشق را....


و من در انتظارم...........


آری.....


انتظاری سخت.......

 

                        محمدرضا جعفری ........مرداد 94

صدای باکری پیچیده در تاریخ

تقدیم به شهید مهدی باکری

.............................................................................

 

صدای باکری آمد !!! !!!


نمی دانم کجا دارد تلاوت می کند قرآن.............


صدای باکری پیچیده در تاریخ............


صدای باکری در قرن ها زیباست...........


صدای باکری رمزی است طولانی...............


صدای پای مظلومی.............


برایم قصه می گوید............


صدایی همچو آهی از دل داغی است..............


آری...............


و ما از این صدای دلنواز او............


یاد می گیریم..............


طریق زیستن در راه خالق را..............


به یاد او............آری.........



                                 محمدرضا جعفری........تیر 94

مرگ آغاز بهارِ دگری است

مرگ زیباست !!!!!


مرگ آغازِ خوشی های تمام بشر است........


مرگ دارد به همه می خندد  !!!!


مرگِ ما انسان ها ، شیرین است....


اما .....می بینم....


که پسِ هجرت یک انسانی......


دیده ها گریان است ......


به سر و سینه ی خود می کوبند....


روز و شب می نالند ........


وه چه این صحنه ی  بد ،  تکراری است !!!


خشمِ خویشان ز همه بیشتر است.....


می کنند بی تابی ، همه از این فرصت........


فرصتی خوب و بزرگ.........


گو که آنها خودشان ، مستدامند در این منزلگه !!!


مرگ ، حقی است بزرگ...


مرگ  یک روزنه ی زیبایی است.....


مرگ  یک فرصت تاریخی بی چون و چراست ...


مرگ  دروازه ی خوشبختیِ ما انسان هاست.....


مرگ آغاز بهارِ دگری است............


مرگ پایان ستمکاری هاست............


مرگ جشنی است بزرگ................


آری.........


پلِ بینِ بدی و خوبی ها ست......


مرگِ هر کس قطعی است........


مرگ حقی است که آدم ز خدا خواسته است !!!!!!


مرگ ، یک مژده ی زیبای خداست......


 که تو را می خواند .......


دگر آنجا تو فقط بنده ی او می باشی....


به تماشای خداوند بزرگ ، می نشینی دائم........


تو در آنجا زیبا  ، همچو گل خندانی.....


سبب خنده ی تو ، آزادی است !!!


و رهایی شدن از این زندان....


آرزوها همه در خدمت توست....


مشعلی زیباتر........


بهتر از این خورشید ،..........


 از برای تو فروزان گشته است .......


مرگ هم نعمتی از نعمت هاست.........


مرگ  حقِ همه است....


خواه ناخواه ،  همه باید بچشند ،...


 طعم این شیرینی......


آری.............


باز باید برویم مهمانی.....


و در آنجا خوش و خرم باشیم.....


و از این دام بلا ،  به رهایی برسیم....


جام هایی ز شراب ،  مستمان خواهد کرد....


با شرابی زیبا  ،  کاخ ها می سازیم........


دور هم جمع شویم .........


خاطراتی گوییم ، با همین شعله ی عشق.....


و بگوییم که گل های سپید ، همگی بیدارند...


و از این روز و شب سختی ها ، خنده ها سر بدهیم......


و تناول بکنیم ،  از همه نعمت ها.........


و همه خوش باشیم.....


خوش و خرم به صفایی دیگر......


و از این هم بهتر....

 

محمدرضا جعفری ....تیر 94