پیرامون شعر و نثر موزون و خط و خوشنویسی ام
پیرامون شعر و نثر موزون و خط و خوشنویسی ام
گر بهاری دیگر آید می کنم با او صفا
کاین زمستان از حسادت کرده با ما صد جفا
شیوه ما مستی و طنازی و رقص گل است
نیست عاشق در مسیر عشق بازی بی خطا
صبر را باید که نذر صورت یاران نمود
دارد این اندیشه با خود هم ثنا و هم دعا
روز حیرت اشک های خویش را پنهان نما
میزبان غم مباش ای حاصل جام بلا
عزت و ناز است با هر کس که اینجا آمده
برق چشمانش کند بیماری ما را دوا
این همه خدمت ندارد قیمتی در بارگاه
می کند یک قطره ای از اشک ما آن را فنا
در بهاران یاد سیمای جوانی خوشتر است
شاهِ بی شوق و شعف فرقی ندارد با گدا
آرزوی ما همه وصل است و عرفان و کمال
حیف از اندازه و دشواری این ماجرا
پند و اندرزی که می خوانی ز دست جعفری
حاصل ذکری است از الطاف آن اهل عطا
محمدرضا جعفری –خرداد 1393