اشعارم

اشعارم

پیرامون شعر و نثر موزون و خط و خوشنویسی ام
اشعارم

اشعارم

پیرامون شعر و نثر موزون و خط و خوشنویسی ام

تیغ دوران سالها زخمی نمودم جسم و جان


فاش می سازم غم پنهان خود با مهربان
تا شوم بار دگر چون دوستانش شادمان
 
گرچه دادم هم جوانی و وجودم را به باد
مستم از این بیع و خوش احوالی آن باغبان
 
نیستم شرمنده از تاراج سیمای بهار
سرکشم در پاکبازی با یقین از هر جوان
 
شعله عشقم نگشته خاک و خاکستر ز خود
تیغ دوران سالها زخمی نمودم جسم و جان
 
درد من با چیدن یک گل نمی گردد دوا
بوسه ای بر لب کند حال خرابم را جوان
 
جعفری آهسته باید خواند این ابیات را
تا نفهمد علت رنج تو را هر بی نشان



محمدرضا جعفری تهران-- شهریور 93

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.