پیرامون شعر و نثر موزون و خط و خوشنویسی ام
پیرامون شعر و نثر موزون و خط و خوشنویسی ام
آنکه یاد ما کند گردد دعایش مستجاب
این حقیقت آمده از عرش بر آدم خطاب
گوهری پاک است و مستغنی زمداحان شهر
می درخشد بر خرابان جهان این آفتاب
هاتف غیب و ندای عارفانه میرسد
تا که برگردد دوباره سوی دیگر این عذاب
قاصدی نیکو بیاید سوی درویشان ولی
کو دل آرامی که حکمت را بیابد در شباب
امتحانی بس بزرگ و گنج هم بی انتها
میشود روزی به طغیان این عمارتها خراب
گرچه صد سال است عبد او شدی با عشق تام
هیچ مزدی نیست ای زاهد در اینجا بی حساب
جعفری حیران و عاقل چون تمنا میکنند
بی عمل آنان بدنبال سرابند و حباب
محمدرضا جعفری