اشعارم

اشعارم

پیرامون شعر و نثر موزون و خط و خوشنویسی ام
اشعارم

اشعارم

پیرامون شعر و نثر موزون و خط و خوشنویسی ام

من از طایفه روزهای سخت این شهرم

 

شب ها و روزهای زیبای بهاری

میگذرند

که ما

از دامنه زاگرس به آنها نگاه کنیم

تا رهروان خسته

و سوسو های چراغ این راه

به خدای ما ایمان بیاورند

و آهسته

در انبوه تفکرات

ما را ببینند!!!!!!!

که .... همچنان به انتهای راه نگاه میکنیم

تا دردهای بشر را

و آلام نسل های غریب را

مداوا کنیم!!!

من از طایفه روزهای سخت این شهرم

همان طایفه ی اندیشه های سرخ

همان رئالیست ها

همان انتخاب مرگ و زندگی

همان دفتر خط خطی

که آن را قانون می خوانند!!!!!!!!!

مرا در میان انبوه مردم

و منتظران ...

در سایه های دیوارهای کاه گلی

تماشا کن!!!

و سلام کن

من سالها آئینه ام را انتخاب کرده ام

و سرنوشت خود را در خشت خام می بینم!!!!

شاید از این راه به پیروزی برسم

این هم عقیده ای است

تا چه شود

و دستان ما به کدام سمت بلندشود

پس

هیچ خاطره ای ندارم

چون سرنوشت ما رقم خورده

و این قطعی است

و باید منتظر ماند

آری...........
محمدرضا جعفری.....بهار 94

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.