دیگر این باد ندارد باران..........
انتظاری است عجیب!!!
فصل نو با همه ی خوبیها
میرسد از این راه.....
حاصل اندیشه....
مهلتی سخت به این گام نخست!!!
شب چراغانی شد
تا عبور همه پیدا گردد
نگرانم که شود صبح ولی
غصه ها چون تیشه....
بزند بر ریشه......
شهر ما آزاد است !!!!
شهر ما آباد است.........
شهر ما آرام است...........
شهر ما حاصل نسلی است بزرگ!!!!
من برای دل خود
میزنم ساز که دشمن نکند قصد فرار ..........
این گمانی است ولی :
روز را
همچو شبی پاس بدار
قصه هایم بسیار...............
تلخی این همه تفسیر کجاست؟؟؟؟!!!
پس بیایید که با هم
بنشینیم و از صیادان
دور باشیم............و دور............